█▓▒░اخه چرا█▓▒░
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت آسمان چون شمع مشتاقان پریشان میکند
بى وفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
سنگدل این زودتر مى خواستی, حالا چرا؟
من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
این قدر با بخت خواب آلود لالا چرا؟
در شگفتم من نمى پاشد زهم دنیا چرا؟
این سفر راه قیامت مى روی تنها چرا؟
نظرات شما عزیزان: